کوین لاو و ناگفته‎هایی از سختی‎های لیگ NBA

کوین لاو برای اولین بار، از مشکلات روانی خود پرده برداشته و با قلم خود، این مشکلات را که شاید درد بسیاری از ورزشکاران باشد، منتشر کرده است. این مطلب جذاب و زیبا از لیگ NBA را می‌تواند در بهترین سایت خبری بسکتبال مطالعه کنید.

در روز ۵ نوامبر، در بین دو نیمه‌ی بازی برابر هاوکس دچار پانیک اتک‌ (حمله‌ای عصبی که در حین استرس یا عصبانیت به سراغ شخص می‌آید و به آن وحشت زدگی هم می‌گویند) شدم. مضطرب و نگران بودم. پیش از این با آن مواجه نشده بودم و حتی هیچ ایده‌ای درباره‌اش نداشتم. مثل اینکه این بیماری، دقیقا شبیه پیچ خوردن مچ دست و پا است. از آن لحظه، دیدم نسبت به مسائلی چون سلامت روانی تغییر یافت. هیچوقت در مورد بیان احساساتم و گفتن مشکلاتم به دیگران، احساس جالبی نداشتم.

در ماه سپتامبر بود که وارد ۲۹ سالگی شدم و با اطمینان می‌توانم اعتراف کنم در طول این سال‌ها، آدمی درونگرا بودم. دائم این خصوصیت را با خودم داشتم و هیچوقت مشکلی از زندگی شخصی‌ام را به کسی نگفتم. صحبت در مورد بسکتبال برایم راحت بود و در واقع تنها چیزی بود که به آن علاقه داشتم. نمی‌خواستم احساسات درونی‌ام را به کسی در میان بگذارم؛ نه خانواده، نه دوستان و نه آشنایان، هرگز از مسائلی که درگیرشان بودم، مطلع نمی‌شدند.

لیگ NBA

اگر شما هم درست مثل من با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کنید و در قبالش سکوت اختیار کرده‌اید، راحت‌تر حرف‌هایم را خواهید فهمید. این حس را دارم کسی مرا درک نمی‌کند. قصد دارم بعد از این اتفاق، از جنبه روانی زندگی سالمی داشته و بیشتر مواظب خودم باشم. این حرف‌ها را برای خودم نمی‌گویم. به نظرم آدم‌ها به اندازه کافی به این جنبه از زندگی اهمیت نمی‌دهند و مردان هم از این حیث، بیشترین آسیب را می‌بینند.

بر اساس اتفاقاتی که تجربه کردم، اطلاع دارم که یک پسر، هنگام بلوغ تا چه اندازه متفاوت با اتفاقات پیرامونش برخورد می‎کند. آن‏‏ها سنین بلوغ، یاد می‎گیرند مرد باشند. درونگرا، قوی و مسئولیت پذیر بودن، باعث می‎شوند سرسخت شوند. در طول این ۲۹ سال، با این افکار زندگی کردم و احتمالا اکنون هم خیلی چیزها را از شما مخفی خواهم کرد. این سرسخت بودن مردان و عدم راحتی در بیان افکار و احساسات است که باعث تمام مشکلات می‌شود. این احساسات مثل اکسیژن ما را در بر گرفته‌اند و به خدا قسم می‎خورم که راحت‎مان نمی‌گذارند.

لیگ NBA

در این بیست و نه سال که از عمرم گذشته است، هیچوقت در مورد مشکلات روانی خودم یا سایرین، به طور جدی فکر نکرده بودم. با این حال خبر داشتم برخی از دوستانم پیش متخصصان و روانشناسان می‌روند ولی به ذهنم هم خطور نمی‎کرد من هم دچار این مسائل بشوم. صادقانه می‌گویم، فکر می‎کردم داشتن مشکلات روانی علامت ضعف است و کاریزمای من در ورزش را خدشه‌دار می‌کند.

وسط یک بازی لیگ NBA و حمله عصبی!

پنجم ماه نوامبر، درست سه ماه و دو روز پس از جشن تولد بیست و نه سالگی، در خانه برابر آتلانتا هاوکس بازی داشتیم و صد البته نمی‌دانستم آرامش قبل از طوفان است. در مورد مشکلاتی که با خانواده داشتم، کمی هراسان بودم و روزها می‌شد که خواب از چشمانم پریده بود. طرفداران از من و تیم انتظار عملکرد عالی و پیروزی داشتند. دقیقا بعد از به صدا درآمدن سوت شروع بازی، متوجه مشکل عجیبی در خودم شدم.

لیگ NBA

در همان ۱۵ دقیقه آغازین بازی، تلوتلو خوران به این طرف و آن طرف می‌رفتم. البته دو شوت و دو امتیاز هم کسب کرده بودم. در کوارتر سوم و بعد از نیمه، مربی تیم درخواست تایم اوت داد، پیش از رسیدن به سمت نیمکت تیم، فهمیدم ضربان قلبم تندتر شده است. نفسم به شمارش افتاده بود و حتی الان هم به یاد آوردن چنین شرایطی برایم سخت است. خیلی طوفانی و سریع رخ داد، گویی مغزم در حال انفجار است. احساس خفقان می‌کردم. مانند اینکه زبانم مثل یک قطعه گچ باشد، خشک شده بود. فریادهای مربی را به یاد دارم. همه چیز را می توانستم بفهمم ولی از نگاه کردن عاجز بودم.

به معنای واقعی کلمه قادر به ادامه بازی نبودم و این مرا دیوانه کرده بود. مدام به خودم می‌گفتم «چی داره به سرم میاد؟» سرمربی تیم، لوئی، بالای سرم ظاهر شد. او متوجه شده بود در شرایط عادی نیستم. به دروغ گفتم «برم زود میام.» و طرف رختکن با شتاب رفتم. مثل دیوانه‌ها از این اتاق به آن اتاق می‌پریدم و در پِی چیزی بودم که خودم هم نمی‌دانستم چیست.

قلبم در حال توقف بود. قرار بود اینگونه بمیرم؟ بدنم که این حرف را به من القا می‎کرد.  پس از چرخ زدن در رختکن، مکانی را یافتم به پشت دراز بکشم و کمی هوای تازه دریافت کنم. از آن لحظه به بعد، چیزی یادم نیست. از پرسنل کادر تیم کلیولند کاوالیرز یکی مرا دیده و به درمانگاه برده بود. پس از انجام تست‌های بسیار روی من، پزشکان مرخصم کردند. بعد از مرخص شدن از بیمارستان، دائم می‌گفتم «آخه این چه اتفاقی بود؟»

لیگ NBA

بازی بعدی برابر میلواکی باکس بود و من دوباره به ترکیب تیم برگشتم و حتی آن بازی را با پیروزی پشت سر گذاشتیم. یادم می‏آید تجربه حضور در ورزشگاه و احساس آزادی، سبب شد به خودم بیایم. اتفاقات بازی برابر آتلانتا که دچار حمله عصبی شدم، مسکوت ماند. نه خبرنگاران فهمیدند علت خروج از بازی چه بود و نه کسی می‌خواست بداند. البته چند نفر فقط دلیل آن را می‌دانستند. پس از گذشت روزها، همه چیز دوباره خوب شده بود که احساس کردم باری روی دوشم قرار دارد و باید آن را حل کنم.

چرا نباید مردم بفهمند؟ وقتی می‌تواند مثل یک هشدار باشد، مشکل چیست؟ گمان می‎کردم بدترین اوقاتم را هنگام سر و کله زدن با حمله عصبی تجربه می‌کنم ولی اینگونه نبود. حتی علت رخ دادنش را هم نمی‎دانم. با این حال مشکل بیان آن به صورت عمومی کجاست؟ این می‌تواند یک هشدار برای ورزشکاران باشند تا بیشتر نگران سلامت روانی‎شان باشند.

ترس، هراس یا شکاک بودن؛ هرچه می‌خواهید بگویید-هزاران کلمه در این مورد می‌شود گفت- اما جدا این موضوع و مساله به دغدغه اساسی من تبدیل شده بود و بابتش نگرانی داشتم. دلم نمی‌خواست کسانی که نسبت به هم‌تیمی هایم ارتباط کمتری با آن‌ها دارم، از موضوعات شخصی من آگاه شوند. شاید به نحوه بزرگ شدن من برگردد که در مواجهه با انسان‌ها، انقدر تودار هستم. صریح‌تر بگویم، تمام این مسائل، برگی جدید در زندگی من بود.

دچار سردرگمی شده بودم ولی در مورد یک حقیقت مهم اطمینان کافی داشتم: کنار آمدن با این اتفاقات ساده نبود ولی باید به زندگی ادامه می‌دادم. مهم نبود تا چه میزان انسان درونگرا و کم عاطفه‌ای هستم، اینکه در وسط یک بازی آن اتفاق را تجربه کردم، برایم دشوار بود. حقیقتا هراس داشتم شاید بعدا اتفاق بدتری سراغم بیاید و این فکر، عصبی‌ام می‌کرد. تقریبا تمام فکر و ذکرم همین شده بود.

در نهایت عزمم را جزم کردم گامی مهم بردارم که به قول نیل آرمسترانگ «شاید قدمی کوچک برای من ولی قدمی بزرگ برای انسانیت باشد.» تصمیم گرفتم پیش روانشناس بروم. نیاز دارم اعتراف کنم هرگز فکرش را هم نمی‌کردم من، پیش روانشناس بروم و حرف‌های دلم را به او بگویم. اگر ذهنم یاری دهد، ۲ یا ۳ سال از زمان آمدنم به لیگ  NBA نمی‌گذشت شخصی به طور اتفاقی از من درباره علت نرفتن ورزشکاران پیش روانشناسان پرسید. من هم در جواب گفتم «چرا باید یک ورزشکار یا بازیکن بسکتبال در این باره پیش پزشک برود؟.» قضاوت نکنید، آن روزها جوان بودم و تازه برخی چیزها را یاد می‌گرفتم.

لیگ NBA

از اطرافیانم کسی از مشکلاتش نمی‌گفت. خب پس من چرا باید می‌گفتم؟ من که بدن سالمی دارم، ورزشی چون بسکتبال را هم انجام می‌دهم و فعالیت‌های زیادی دارم. اصلا چرا نگران هستم؟ تابحال نشنیده بودم بسکتبالیستی یا ورزشکاری در خصوص مشکلی مانند سلامت روانی یا ذهنی حرفی بزند. دوست نداشتم از نظر سایرین انسان ضعیفی به نظر بیایم. مجبور بودم مثل مرد مسائلم را حل کنم، مثل باقی دوستانی که داشتم و آن‌ها هم این کار را انجام می‌دادند.

در حالی که فکر و خیال راحتم نمی‌گذاشت، اولین جلسه درمانی پیش روانشناس رفتم و از همان اول تحت تاثیر قرار گرفتم. روانشناش معتقد بود بازی در لیگ NBA عامل شکل گیری مشکلاتم نیست و حقیقت، پشت رویداد دیگری از زندگی من خوابیده است. موضوع بحث ما همه چیز بود به غیر از بسکتبال. آنجا بود که فهمیدم ممکن است چیزهایی که فکرش را هم نمی‌کردید، مشکل اصلی زندگی‌تان باشد. در آن لحظه فهمیدم که فوت مادربزرگم ماتم عجیبی بر دلم نشانده است. تاکنون در این باره با شخصی غریبه و ناآشنا صحبت نکرده بودم. هیچوقت شانس خداحافظی با مادربزرگم را به دست نیاوردم. اینکه هیچوقت نتوانستم به طور شایسته با آن پیرزن مهربان وداع کنم، عذابم می‌داد.

از حرف تا عمل فاصله زیادی وجود دارد ولی می‌خواستم مثل یک مرد باشم. می دانید به چه علت در مورد مادربزرگم صحبت کردم؟ چون گاهی از جایی که فکر نمی‌کنید ضربه می‌خورید. نمی‌توان از مشکلات بی‌شمار در امان ماند. ولی می‌شود کنترل کرد. نمی‌گویم که همه پیش روانشناس بروند اما گاهی حرف زدن، درمان مشکلات است. من قول کردم به کمک نیاز دارم و همین باعث شد بهتر شوم.

لیگ NBA

پیش از این حرف‌های دمار درباره افسردگی را شنیده بودم. چندین و چند بار مقابل او بازی کرده بودم ولی احتمال هم نمی‌دادم دمار هم درگیر افسردگی باشد. همه انسان‌ها مشکلات مخصوص به خودشان را دارند اما دست ماست که راحت‌تر زندگی کنیم. قصدم از این حرف‌ها این نیست که عمیق‌ترین و مهم‌ترین اسرارتان را برای همه بازگو کنید ولی ایجاد موقعیتی بهتر برای زندگی زیباتر، باید غایت اصلی ما باشد. غایتی که سلامت روانی را به ارمغان بیاورد.

به نظرم دمار دروزن با اعتراف کردن به مشکلاتش، به ما بسکتبالیست‌ها و ورزشکاران لیگ NBA کمک کرد. احتمالا نه تنها ما، بلکه به بسیاری که حتی نمی‌شناسیم هم کمک کرد. درگیر افسردگی شدن، برایم تجربه‌ای نو و جدید بود. این را باید بدانید درگیر بیماری روانی بودن، هیچگاه آشکارا مشخص نیست. یعنی تا فرد بیمار نخواهد، کسی مطلع نمی‌شود. به قول دمار «فهمیدن مشکلات انسان‌ها، بدون تمایل خودشان ممکن نیست.»

فقط ورزشکاران نیستند که ممکن است درگیر سلامت روانی باشند. نباید چشم‌مان را روی حقایق ببندیم زیرا در قلبمان سنگینی خواهد کرد. اگر در شرایط سختی قرار دارید و حرف‌هایم را هم خواندید، بی‌توجه به بزرگ یا کوچک بودن مسائلی که درگیرش هستید، برای یافتن درمان اقدام کنید. تمام ما انسان‌ها درگیر مشکلات هستیم ولی تنها برخورد کردن با مشکلات، راه حل درستی نیست. صحبت با روانپزشک برای من موثر واقع شد، امیدوارم برای شما هم این اثر خوب را داشته باشد.

از اینکه یادداشت جذاب «کوین لاو و ناگفته‎هایی از سختی‎های لیگ NBA» را در بهترین سایت خبری بسکتبال خواندید، کمال تشکر را داریم. منتظر مقاله‌های بعدی در بسکتفا باشید.

منبع: Theplayerstribune

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *